مهر ماه سال1385من با13نفر دیگر در اتاقی در خوابگاه فرزانگان هم اتاقی بودم.
سال دومی و سومی ها سعی می کردند با سال اولی ها گرم نگیرند تا سال اولی ها پر رو نشوند.
خیلی زود رمضان شد و سحرهای رمضان خوابگاه با غذای بد و هوای سرد زندگی را بسیار زشت نشان می داد.
در یکی از این سحرها پسری لیوانش را آورده بود که بشورد اما خیلی ها در صف روشویی بودند و آن پسر صبر نکرد و بدون دمپایی رفت به سمت روشویی لیوانش شکست و با بدون دمپایی رو خرده شیشه های لیوانش راه رفت که سرپرست خوابگاه یک سیلی نثارش کرد.
همه خوب دانستتیم این پسر با بقیه فرق دارد.
مثلا در سالن غذا خوری گفته بود وقتی پا میگذارید روی خرده نان ها من صدایش را می شنوم.
شایعه ای هم پیچیده بود که مدادش که شب دو نیم شده بود صبح کاملا سالم پیدا کرده اند.
نزدیکی های جشن قربان بود،خوابگاهی ها خوشحال از اینکه بعد از یک ماه می روند و خانه اشان را می بینند.مشغول جمع کردن وسایلشان بوند.
جنب و جوشی در خوابگاه به راه افتاده بود.
رفتم وسایلم را جمع کنم و من هم برگردم روستا.
دوستم را دیدم و داشت لباس هایی را با خود می برد حمام.
وقتی برگشت گفت:اون پسره تمام قاطی کرده رفته حمام با خودش لباس نبرده
همهی پولهاش رو خیس و خمیر کرده.
دیگه نمی تونه اینجا بمونه
زنگ زدن به پدر و مادرش بیان ببرنش
عید قربان تمام شد و برگشتیم به خوابگاه
همگی از همدیگر حلالیت می خواستند
اما آن پسر نبود تا سرپرست ازش حلالیت بگیره.
فهیم نوشت:فیدبرنر نوشته تعداد SUBSCRIBERS من صفر نفر هستند.کسی نیست بگه پس خودم چی؟خود که خودم رو می خونم.اگه کسی می دونه قضیه چیه من رو راهنمایی کنه.
سلام
ببخشید من درست نفهمیدم چیشد
آیا من....؟
سلام
چی رو نفهمیدی؟
چی شد ینی ؟
چی چی شد؟
این پست کجاش این همه مبهمه که همه می پرسن چی شد؟
آقا اون آخرش چی شد؟
غلط املاییه آیا؟
درستمعلوم نشد چی شد!
سلام
آخرش پسره دیونه شد و کلن قاطی کرد و اومدن برددندش خونشون
بعد از جشن هم پسره نبودکه سرپرستمون بابت اون سیلی از حلالیت بطلبه.
امیدوارم مشکلتون راجب فهیم نوشت نباشه
پسره چی شد؟
یعنی پسره یه جورایی ماورائی بود یا قاطی؟
پسره با همه فرق داشت
یه جوری ماورایی-قاطی بود